تبــــــــليغات
پادشاهی در زمستا به یکی از نگهبانان گفت سردت نیست؟
گفت=عادت دارم
گفت=میگویم برایت لباس گرم بیاورند و فراموش کرد.
صبح جنازه نگهبان را دید که روی دیوار نوشته بود=
به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا ویران کرد
آمار سايت
- آمار مطالب
- کل مطالب : 2592
- تعدادنظرات : 1482
- آمار کاربران
- تعداد کاربران :3182
- آمار بازديد
- بازديد امروز : 632
- بازديد ديروز : 317
- بازديد کل :12,115,916
مطالب تصادفي
مطالب پر بازديد