زمان جاری : جمعه 15 تیر 1403 - 3:28 قبل از ظهر
تعداد بازدید 125
|
نویسنده |
پیام |
golsa70
کاربر تازه وارد
|
پیاده روی تو بیاااابون!
داشتیم از تونل رد میشدیم .. که یکی چند تا بوق متوالی زد .. گفتم : مرتیکه خر انگار عروسی ننشه که داره بوق میزنه .. نگو بابام داشته بوق میزده .. هیچی دیه ... پیاده روی تو بیابونم خوبه ...
نگو عشق که خیلی حالم خرابه
چه دلی چه عشقی از این حرفا خستم
چه دوست دارم هایی که موند رو دستم
روی هر کی غیر از تو چشمام و بستم
چی شد آخرش شیشه بودم شکستم
بلایی سرم امد از درد دوری که یادم بره عشق یعنی صبوری
|
|
شنبه 03 خرداد 1393 - 20:33 |
|
تشکر شده: |
|
|
تشکر شده: |
1 کاربر از golsa70 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
abbasmfor & |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.