اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم
وقتی قلبم کوچکتر از غصههایم میشود وقتی نمیتوانم اشکهایم را پشت پلکهایم مخفی کنم و بغضهایم پشت سر هم میشکند، وقتی امیدها ته میکشد و انتظارها به سر نمیرسد، وقتی طاقتم طاق میشود و تحملم تمام... آن وقت است که مطمئنا یکی و فقط یکی هوایم را دارد خدایا متشکرم
دوشنبه 06 آبان 1392 - 03:06
تشکر شده:
1 کاربر از setarehir به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
savalan /
برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !