زمان جاری : یکشنبه 17 تیر 1403 - 8:30 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



setarehir آفلاین



ارسال‌ها : 722
عضویت: 27 /7 /1392
محل زندگی: گناوه
تشکرها : 672
تشکر شده : 281

پاسخ : 6 RE میگویــند بــاران رســانـاســتـ (عاشقانه)

ببار باران ! ببار باران!

ببار چون غصه ها دارم

بزن باران که من تنهایِ تنهایم

منم اینجا

گدایِ تکه ابریم ،که باشد همچو من ابری

منم دانه یِ ریگی که در آن سوزشِ گرمایِ این صحرا

،تمنایِ تورا دارد

ببار امشب ! ببار امشب !که من تا صبح بیدارم

بزن باران !دلم پاییزِ پاییز است

بزن شاید که این بارش ،بشویَد بُغضِ چشمانم

و بلکه ،دور مانَد ،دیدگانِ مردمانِ هرزه یِ این

شهر، از پلکان گریانم

ببار باران !ببار باران !که من غمگینِ غمگینم

ببار امشب بر این دل باخته و مجنون

بزن باران!

که شاید مرهمی گردد برای زخمِ چرکینم

تورا سوگند تورا سوگند ببار امشب


وقتی‌ قلبم کوچک‌تر از غصه‌هایم‌ می‌شود
وقتی‌ نمی‌توانم‌ اشک‌هایم‌ را پشت‌ پلک‌هایم‌ مخفی‌ کنم‌
و بغض‌هایم‌ پشت‌ سر هم‌ می‌شکند،
وقتی‌ امیدها ته‌ می‌کشد و انتظارها به‌ سر نمی‌رسد،
وقتی‌ طاقتم‌ طاق‌ می‌شود و تحملم‌ تمام...
آن وقت است که مطمئنا یکی و فقط یکی هوایم را دارد
خدایا متشکرم
شنبه 04 آبان 1392 - 05:15
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !
پرش به انجمن :